-
هی هی رفیق قیمتِ ما این قدر نبود
شنبه 16 آذر 1392 13:35
ای کاش با درخت حدیثِ تبر نبود یا بود اگر ، هر آینه با خشک و تر نبود آن چشم ها که زل زده بر شاخِ آرزو قربانیِ دسیسه ی دست و تبر نبود لبخندِ عاشقانه که جاری شد از لبی مظنونِ اتهام به سوء نظر نبود در ذهنِ روز مرگیِ کوچه هایتان مردانگی ، غریب ترین رهگذر نبود آری ، قشنگ می شد اگر فعلِ زیستن مشمولِ اشکِ حسرت و خونِ جگر نبود...
-
چه شهرها که به پای تو سوخت
سهشنبه 12 آذر 1392 09:32
روزگارهای نخستین در انتظار توام از قرارهای نخستین خدای گم شده در ذهن غارهای نخستین هزار نسل از آن روزگار می گذرد من هنوز عاشقم از روزگارهای نخستین چه شهرها که به پای تو سوخت تا نگریزد اصالت تو از ایل و تبارهای نخستین چه مانده است به جز اشتیاق فتح تو با من – از آن شکوه سپاه و سوارهای نخستین مرا به یاد بیاور به یاد آن...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 آذر 1392 11:14
-
از حال من نپرس که مثل همیشه نیست
سهشنبه 28 آبان 1392 11:29
از حال من نپرس که مثل همیشه نیست در کیش ما کنار نشستن کلیشه نیست توفان نوح آمد و مارا به باد داد رفتیم آنجنان که امیدی به ریشه نیست اینجا همه به آینه ها سنگ می زنند گویا به غیر سنگ سزاوار شیشه نیست سهم من و تو سوزن در کوه کاه شد فرهادی ام مخواه که این کار تیشه نیست وقتی امر محکمه کفتار می شود جایی برای شیر اثنای ببیشه...
-
بدون شرح
پنجشنبه 9 آبان 1392 09:21
.
-
چه زود گذشت
چهارشنبه 8 آبان 1392 14:15
چه بی مقدمه دل دادم و چه زود گذشت زمانه تیغ شد از بینِ تار و پود گذشت شدیم هر دو یکی، سیبِ سرخِ عشق زده که دستِ حادثه از فرقمان عمود گذشت میان حسرت و اندوه ته نشین شدم و چه زود دلخوشی ام مثلِ آبِ رود گذشت در این دوباره شکستن ، دوباره دل بستن تمامِ زندگی ام در همین حدود گذشت تمامِ زندگی ام از مقابلِ چشمم همین که چشمِ...
-
گریه در توانم نیست
چهارشنبه 8 آبان 1392 12:11
غزل 16 زل نزن به چشم من با نگاه بارانی گریه در توانم نیست تو که خوب می دانی عشق نیمه کار تو گردن دل من نیست باعث اش خودت بودی پس چرا پشیمانی ؟! وصله های ناجورت هم به من نمی چسبد با دلیل صحبت کن ، کو؟ کجا؟ چه جریانی؟ بی تو شومِ شبهایم را چگونه سرکردم تو خودت اگر باشی سر به مُهر می مانی ؟! در دوراهی ات ای کاش می شنیدی...
-
اخبار تازه ای نیست
سهشنبه 30 مهر 1392 08:52
اخبار تازه ای نیست ، مثل همیشه سردم دنیا نشسته تا من, دور خودم بگردم و این که گاه گاهی شرعاً وظیفه دارم در راههای فرعی از اصل برنگردم دنیا همین اتاق است بی ماه و بی ستاره انگار سقف آن را من انتخاب کردم تاریخ آن نماد و اسطوره ای ندارد من آخرین و تنها سرباز این نبردم حتی کسی نمانده با من شبیه باشد در کوچه های این شهر یک...
-
تاب تاب عباسی
دوشنبه 29 مهر 1392 09:04
خدای من تو مگر زمهریر احساسی!؟ بتاب بر تن من تاب تاب عباسی مرا دوباره بخوان و دوباره امضا کن به دست من بده این دست های وسواسی بخند تا که بخندد به رویمان دنیا برقص سینه بلورین چشم الماسی من از تبار تنِ گرگ ومیشِ تردیدم اگر تو عطرِ حضورِ بهاریِ یاسی بمان که تازه بماند همیشه لبخندم نرو که بر لب این روزگار می ماسی در این...
-
در خیال
پنجشنبه 25 مهر 1392 09:17
در خیال پر زدن یک عمر ، بر تن دیوار و در خوردیم قفل در گاهی اگر وا شد ، ما به پای بسته برخوردیم تا به سروی تکیه دادیم و چشممان بر آسمان افتاد زود آب توبه آوردند ، تیر خوردیم و تبر خوردیم خسته و دلگیرمان کردند ، در قفس زنجیرمان کردند از شراب زندگی هر وقت یک پیاله بیشتر خوردیم ناگزیر از ماندن اما نه ! ما اگر سقراط هم...
-
نان و ودود و درد
سهشنبه 23 مهر 1392 12:24
دریای چشم های تو آیا چه بود قسمتمان نان و ودود و درد! دنیا چقدر قسمتِ ما را زیاد کرد دورِ سرم زمین و زمان چرخ می خورند دورِ سرم زمین و زمان، درد، درد، درد آخر مرا درون خودش غرق می کند دریایِ چشمهایِ تو این سردِ لاجورد با من بگو کجای سکوتِ تو دفن شد لبخندت آن شکیل ترین منحصر به فرد تاوانِ بی دریغِ کدامین گناه بود در...
-
دستی که ماه را توی مرداب می برد
یکشنبه 21 مهر 1392 17:08
رویایِ راستینِ مرا خواب می برد دارد همه وجودِ مرا آب می برد تصویرِ درد می شوم و زنگِ خاطرات با خود مرا درونِ دلِ قاب می برد می دانم این زلالیِ مظلومِ برکه است که سنگ را به لذتِ پرتاب می برد می بینمش دوباره که با نیتِ فریب صیاد طعمه را سرِ قلاب می برد با روزگار هر چه گلاویز می شوم با زخم و زخمه دست به مضراب می برد یک...
-
تختِ جمشید
یکشنبه 21 مهر 1392 08:24
من تخته سنگی یادگار از تخت جمشیدم عین القضاتم در سرِ سبزم جنون پیداست من مرده ام زیرِ گلویم ردّ خون پیداست از یک طرف حمام ِ خون در خوابِ من جاریست از یک طرف دروازه ی دارالفنون پیداست ذهنم پر از نجوای گرم خسرو و شیرین از روبه رویم کوهِ سردِ بیستون پیداست * شرم و سکوتِ دخترانِ دشت در گوشم در پیش چشمم مرد و مرکب باژگون...