شعر و غزل

شعر و غزل

شعر و غزل

شعر و غزل

اخبار تازه ای نیست

اخبار تازه ای نیست ، مثل همیشه سردم

دنیا نشسته تا من, دور خودم بگردم

 

و این که گاه گاهی شرعاً وظیفه دارم

در راههای فرعی از اصل برنگردم

 

دنیا همین اتاق است بی ماه و بی ستاره

انگار سقف آن را من انتخاب کردم

 

تاریخ آن نماد و اسطوره ای ندارد

من آخرین و تنها سرباز این نبردم

 

حتی کسی نمانده با من شبیه باشد

در کوچه های این شهر یک روح دوره گردم

 

سرگرمی بدی نیست من می روم ببینم

یک روز می رسد آیا زندگی به گردم


مجتبی کریمی

نظرات 2 + ارسال نظر
مهدی پنج‌شنبه 2 آبان 1392 ساعت 22:21 http://kordlo.Persianblog.ir

سلام غزلات عالیه مطلب جدید زدی خبرم کن

ستایش باران سه‌شنبه 30 مهر 1392 ساعت 09:18

سلام
از شعرهای زیبای وبتون لذت بردم ممنون که اینقد زیبا می نویسید.
..................................
وقتی رفت گفت تو را هم میبرم...
با خوشحالی گفتم کجا:
گفت از یادم!!!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.